کد مطلب:166462 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

آخرین خبرها از کوفه
در عذیب الهجانات، طرماح بن عدی نزدیك حسین (ع) آمد و گفت: بخدا با تو گروه اندكی می بینم، بطوری كه حتی اگر كسان دیگری به جنگ با تو برنخیزند، همین لشكر «حر» كه همراه شما حركت می كند، برای شكست یاران تو كافی است. با آنكه یك روز پیش از بیرون آمدنم از كوفه، در پشت شهر، مردم بسیاری را دیدم كه هرگز چشمان من بیشتر از آن را در یك صحنه ندیده است. از ایشان پرسیدم چه خبر است؟

گفتند: اینها همه گرد آمده اند تا خود را آماده جنگ با حسین كنند.

پس تو را به خدا سوگند! اگر می توانی یك قدم بسوی آنها پیش مگذار، و اگر می خواهی در شهری فرود آیی كه سنگری امن باشد و خدا تو را بوسیله آن از خطر نگه دارد، تا نیك بیندیشی و برای تو روشن شود كه چه باید كنی، بیا تو را در كوه «اجاء» فرود آورم كه آن بخدا قسم كوهی است كه ما را از شر پادشاه غسان و حمیر و نعمان بن منذر و سرخ پوستان و سفید پوستان حفظ می كرد. به خدا سوگند! هرگاه كه ما در آن كوه پناه گرفتیم هرگز شكست خورده و خوار نشدیم! پس با هم به آنسو حركت می كنیم، تا تو را در آن كوفه جای دهم.

آنگاه كسانی را به سوی مردان قبیله طی كه در مناطق اجاء و سلمی بسر میبرند بفرست. به خدا سوگند! روز بیش بر تو نگذرد كه مردانی پیاده و سواره از قبیله طی بسوی تو آیند، پس از آن در آنجا نزد ما اقامت كن و اگر حادثه ای برای تو روی دهد، چیزی نمی گذرد كه بیست هزار از قبیله طی به یاری تو بشتابند، كه پیشاپیش تو شمشیر زنند، به خدا سوگند تا جان در بدن دارند، هرگز نگذارند دست كسی به تو


برسد.

پس امام (ع) در پاسخ او فرمود:

خداوند: به تو و قوم تو پاداشی نیك عطا فرماید، ما با این گروه قول و قراری داریم كه نمی توانیم از آن برگردیم و نمی دانیم سرانجام كار ما با آنها به كجا می رسد. [1] .

طرماح، بعدها گفته بود: من با آن حضرت خداحافظی كردم و گفتم خدا تو را از شر جن و انس نگهدارد، من چون خواروبار برای خانواده ام از كوفه می برم و خرجی آنها با من است، پس بروم و اینها را نزد ایشان بگذارم و اگر خدا بخواهد بسوی شما برگردم. پس اگر من خودم را به تو برسانم، بخدا سوگند از یاران شما خواهم بود. امام حسین (ع) فرمود: اگر می خواهی چنین كنی، پس بشتاب كه خدا تو را رحمت كند.

چنین گمان كردم كه حسین از مردان دشمن احساس خطر می كند كه اینگونه من را به شتاب وا می دارد.

چون به خانواده ام رسیدم و آنچه كه مناسب بود نزد آنها گذاردم و بدانها وصیت كردم، تصمیم گرفتم كه بازگردم و خود را به حسین (ع) برسانم، خانواده ام گفتند: این بار كاری را می كنی كه پیش از این نكرده بودی؟ پس آنها را از قصد خویش آگاه كردم و از راه «بنی ثعل» پیش آمدم تا به نزدیك «عذیب الهجانات» رسیدم، در آنجا «سماعة بن منذر» پیش من آمد و خبر كشته شدن آن حضرت را به من داد، از اینرو از همانجا برگشتم. [2] .


آخرین خبرها از كوفه، كه بوسیله طرماح بن عدی و همراهان او، به امام گزارش شده بسیار نگران كننده است، مردمی كه چند روز پیش نامه ها و فرستادگان خویش، حسین را به كوفه برای رهبری فرا می خواندند، اینك برای كشتن او آموزش دیده و آماده جنگ می شوند. وجدان بسیاری از اینان اگر چه گواهی بر حقانیت حسین (ع) می داد، اما طمع ورزی در بدست آوردن نام و نان و یا پست و مقام، ایمان آنان را ربوده و بر فطرت و وجدان ایشان، پرد تیره ای كشید بود. و این همان خطر بزرگی است كه بسیاری را وسوسه می كند و به گناه و جنایت می كشاند، و تنها با تقوا و استعانت از خدا می توان از این دام رهایی یافت.

خبر شهادت دومین سفیر حسین (ع) نیز برای آن حضرت، نشانه ای از پایداری و پاكبازی یاران مؤمن و فداكار او بود و از سویی دیگر حكایت از درنده خویی و بدسیرتی دشمنان وی، می كرد.


[1] كامل، ج 4، ص 50، تجارب، ج 2، ص 62 با اندكي تفاوت. انساب الاشراف، ج 4، ص 172 و 173.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 406 و 407.

در مقتل منسوب به ابي مخنف، آمده است كه: طرماح بن عدي گفت: با زخمهاي بسياري ميان كشتگان كربلا افتاده بودم، و اين سخن كه مي گويم راست است و سوگند مي خورم كه خواب نبودم و به چشم خود بيست سوار را ديدم كه به قتلگاه آمده اند، مرحوم شيخ عباس قمي رحمة الله عليه، با استناد به اين روايت، عدم حضور طرماح را در عاشورا، كه طبري از ابي مخنف روايت كرده، بي اعتبار دانسته است. ر. ك: نفس المهموم، ص 195. در حاليكه صحت مقتل منسوب به ابي مخنف، خود محل ترديد است. و بسياري از پژوهشگران مقتل ابي مخنف را به استناد نقل طبري مي پذيرند، نه بالعكس.